سبک زندگیسلامت ذهن

در دام کدام یک از تله های زندگی گرفتار شده اید؟

تله های زندگی:

ما تمایل داریم که دردها و رنج های دوران کودکی را کماکان زنده نگه داریم. این مسئله یکی از بینش های عمیق در روان درمانی‌های مبتنی بر روان تحلیل گری است. فروید به این پدیده، اجبار به تکرار می گفت. در دوران بزرگسالی، شرایط و موقعیت هایی را ایجاد می کنیم که شبیه شرایط و موقعیت های دوران کودکی‌مان است. منظور از تله زندگی، تمام روش هایی است که باعث بازآفرینی شرایط دوران کودکی مان می شود.

تله زندگی، اصطلاحی عامیانه است و واژه ای که متخصصان برای اشاره به تله‌ی زندگی به کار می برند، طرحواره است. طرحواره‌ها را می توان این گونه تعریف کرد: “باورهای عمیق و تزلزل ناپذیری که در دوران کودکی درباره خود، دیگران و جهان اطراف در ذهن ما شکل گرفته اند.” این طرحواره ها نقش تعیین کننده ای در شکل گیری احساس ما درباره ی خودمان دارند. رها کردن این طرحواره ها مستلزم چشم پوشی از امنیتی است که در پناه این طرحواره ها به دست آورده ایم. بنابراین این باورها علی رغم آسیبی که به ما می زنند، در پناه آنها احساس امنیت می کنیم زیرا به ما قدرت پیش بینی پذیری و اطمینان آفرینی می دهند. این باورها را می توان به امنیت داشتن فردی ترسو در خانه تشبیه کرد.

پیش نیاز های رشد کودکان

برای اینکه در دوران بزرگسالی، فردی سازگار باشیم، ضرورتی ندارد که دوران کودکی بی عیب و نقصی را پشت سر بگذاریم. وینی کات یکی از روانشناسان مشهور خاطر نشان می کند: “لازم نیست محیط دوران کودکی بری از عیب و نقص باشد، بلکه بایستی به اندازه کافی خوب باشد.” کودکان نیازهای بنیادینی دارند که برای تعادل و بهزیستی در دوران بزرگسالی بایستی این نیازها به درستی برآورده شوند. این نیازها عبارت اند از:

  1. امنیت بنیادین
  2. ارتباط سالم با دیگران
  3. خودمختاری
  4. عزت نفس
  5. خود ابرازگری
  6. پذیرش محدودیت های واقع بینانه

انواع تله های زندگی

اگر هر کدام از این نیازها به طور سالم در طول رشد کودک برآورده نشوند منجر به شکل گیری تله های زندگی می شوند:

امنیت بنیادین: ( رهاشدگی و بی اعتمادی/بدرفتاری)

اگر نیاز به امنیت بنیادین برآورده نشود، تله های رهاشدگی و بی اعتمادی/ بدرفتاری شکل می گیرند که در زمره ی تله های زندگی اساسی قرار می گیرند. سابقه شکل گیری این تله ها حتی می تواند به دوران نوزادی برگردد. تامین احساس امنیت برای نوزاد از نان شب واجب تر است و برای او مسئله مرگ و زندگی است. شکل گیری این تله ها به شیوه رفتار خانواده بر می گردند.
تهدید به رهاشدگی و بدرفتاری از سوی افراد صمیمی آزار دهنده است. به جای اینکه ما را دوست داشته باشند و از ما حمایت کنند، ما را تهدید یا با ما بدرفتاری کرده اند. کودکی که احساس امنیت می کند، می تواند آرام باشد و به دیگران اعتماد کند. بنابراین ناامنی مانع انجام درست سایر تکالیف تحولی دوران رشد می شود. هر چه انرژی روانی افراد بیشتر صرف نگرانی درباره ی امنیت طلبی شود، کمتر به آن می رسند.

ارتباط سالم با دیگران: (محرومیت هیجانی و طرد اجتماعی)

برای اینکه بتوانیم ارتباط سالمی با اطرافیان برقرار کنیم نیاز به عشق، توجه، همدلی، احترام، محبت، درک و راهنمایی داریم. ما بایستی این نیازها را هم در خانواده و هم در بین همسالان ارضا کنیم. اما اگر والدین شما افرادی سرد، بی مهر و کناره‌گیری بودند و شما محرومیت از محبت، همدلی و راهنمایی را تجربه کرده اید، ممکن است در نگاه اول اینگونه به نظر برسد که شما آدم سازگاری هستید و روابط شما عیب و ایرادی ندارد و ممکن است در کنار خانواده، همسر یا گروه های اجتماعی، احساس رضایت کنید. اما با این حال احساس تنهایی و انزوا دست از سر شما برندارد، احساس می کنید هیچکس واقعا شما را درک نمی کند و به شما اهمیت نمی دهد. یا ممکن است احساس کنید از دنیا فاصله گرفته اید و منزوی شده اید و وصله ناجور هر جمعی هستید.

خودمختاری: عملکرد مستقلانه (وابستگی و آسیب پذیری)

اگر در خانواده ای بزرگ شده اید که استقلال یابی و خودمختاری را تشویق کرده اند؛ بنابراین والدین به شما مهارت های خودکارآمدی و مسئولیت پذیری را یاد داده اند. والدین تان به شما کمک کرده اند که با جسارت، به مقابله با مشکلات دنیای اطراف بروید. این گونه والدین به جای حمایت افراطی و بیمارگونه، فرزندان خود را به سمت کسب هویتی مستقل تشویق می کنند. با این حال ممکن است والدین همیشه کارهای شما را انجام داده اند و تلاش های شما برای مهارت یابی را دست کم گرفته اند. همچنین ممکن است نگذاشته باشند شما به دنبال علایق طبیعی خود بروید و قضاوت های شما را محکوم کرده باشند، به گونه ای که امروزه نمی‌توانید به تصمیم ها و قضاوت های خود اعتماد کنید. هویت اینگونه افراد با هویت والدین یا همسرشان درآمیخته شده است. بنابراین، چنین افرادی به استقلال فکری، عاطفی و رفتاری نمی رسند.

عزت نفس: (نقص/ شرم و شکست)

اگر در خانواده احساس کنیم که قدر و منزلت ما را می دانند، به ما مهر می ورزند، همسالان مان ما را در جمع خود می پذیرند و قبول می کنند و در محیط مدرسه موفق می شویم، عزت نفس سالمی در ما شکل خواهد گرفت. برای پرورش عزت نفس باید بدون عیب جویی یا طرد افراطی، ما را تشویق و تحسین کرده باشند. آسیب هایی که به عزت نفس ما وارد می شود، احساس شرمساری را در ما دامن می زند. شرمساری، هیجان مسلط تله های زندگی مربوط به عزت نفس است.

خودابرازگری: (اطاعت و معیارهای سرسختانه)

خودابرازگری را می توان آزادی در بیان نیازها، احساس ها (ازجمله خشم) و تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی می تواند به خودابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشد که نیازهایش به اندازه نیازهای دیگران مهم هستند. اما اگر در خانواده ای بزرگ شده اید که جلوی خودابرازگری شما را گرفته اند یا به خاطر ابراز نیازها، تمایلات یا احساس ها، کاری کرده اند که شرمسار شوید، در حال حاضر مدام احساس گناه را تجربه می کنید. نیازها و احساس های والدین همیشه بر نیازهای شما ارجحیت داشته اند. در چنین خانواده هایی، تفریح و لذت فدای پیشرفت خواهی شده است. والدین تان به هیچ عنوان از شما راضی نمی‌شدند، مگر اینکه همه کارهایتان را عالی انجام می‌دادید و عیب و نقصی نداشتید.

پذیرش محدودیت های واقع بینانه: (استحقاق)

اگر خانواده شما نتواند برای شما محدودیت های واقع بینانه وضع کند، شما به گونه‌ای خودخواهانه برای ارضای نیازهای خودتان چنان راه افراط می پیمایید که دیگران شما را آدمی خودخواه، پرتوقع، کنترل گر، خودمحور، خودشیفته و از خودراضی قلمداد کنند. اما اگر در دوران کودکی با محدودیت های واقع بینانه روبه رو شده باشیم، ظرفیت درک دیگران را پیدا می کنیم، مسئولیت رفتارهای خودمان را می پذیریم و به فکر برآورده سازی نیازهای دیگران نیز هستیم. منظور این است که بین برآورده سازی نیازهای خودمان و دیگران تعادلی منصفانه برقرار می کنیم.

چگونگی شکل گیری تله های زندگی

خلق و خو یا میراث عاطفی ما باعث می شود که در قبال رویدادها به سبک و سیاق خاصی، واکنش هیجانی نشان دهیم. با این حال، رفتار ما علاوه بر اینکه تحت تاثیر خلق و خو است، محیط نیز بر آن تاثیر می گذارد. محیط امن و حمایتگر می تواند کودک کاملا خجالتی و کمرو را خونگرم و اجتماعی بار بیاورد. اگر کودک آسیب ناپذیر در محیطی بزرگ شود که دائم در معرض خطر باشد، ممکن است حساس و ترسو بار بیاید. زمانی که محیط اولیه خانواده مخرب و ناخوشایند باشد به شکل گیری تله های زندگی کمک می کند. در این قسمت به برخی از محیط های اولیه آسیب رسان اشاره می کنیم:

  1. یکی از والدین، بدرفتار و سواستفاده گر است و دیگری منفعل و درمانده.
  2. والدین تان بی عاطفه و سردمهر بوده اند و دائم از شما توقع پیشرفت و موفقیت داشته‌اند.
  3. والدین تان دائم با هم دعوا می کردند و شما در معرکه این جنگ و دعوا، گیر کرده بودید.
  4. یکی از والدین شما مریض و افسرده بود و دیگری غایب، شما مجبور بودید از والد مریض مراقبت کنید.
  5. هویت مستقل نداشتید و از یکی از والدین کاملا تقلید می کردید. از شما انتظار می‌رفت که به عنوان جانشین، همه نیازهای یکی از والدین تان را برآورده سازید.
  6. یکی از والدین شما به شدت ترسو بود و به شدت از شما حمایت می کرد. همین والد از تنهایی به شدت می ترسید و هیچگاه شما را تنها نمی‌گذاشت.
  7. والدین تان دائم از شما عیب جویی می کردند. احساس می کردید هیچ گاه نمی توانید رضایت آنها را جلب کنید.
  8. والدین تان شما را لوس و نازپرورده بار آورده بودند. هیچ محدودیتی برای شما قائل نبودند.
  9. همسالان تان شما را تحویل نمی گرفته اند یا حس می کردید با آنها خیلی فرق دارید و وصله ناجور جمع آنها هستید.

(در حال به روز رسانی)

امتیاز دهید!
8 / 5

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا