فلسفه تکنولوژی

نفرین ماشینی شدن | نگاهی به ترس‌های قدیمی و واقعیت‌های جدید

از میان تمامی وهم‌های اقتصادی، این باور که ماشین‌آلات به طور کلی منجر به بیکاری می‌شوند، یکی از پایدارترین و ریشه‌دارترین آن‌هاست. این باور، همچون افسانه‌ای کهنه، بارها و بارها باطل شده و سپس از نو سر برآورده‌است. با وجود تکذیب‌های مکرر، این باور همچنان با قوتی وصف‌ناپذیر در اذهان عمومی جای گرفته‌است. هرگاه موجی از بیکاری جامعه را فراگیرد، انگشت اتهام به سوی ماشین‌آلات نشانه می‌رود. این باور نادرست، پایه و اساس بسیاری از اقدامات صنفی و کارگری را تشکیل می‌دهد. مردم به دلیل باور قلبی یا عدم آگاهی کافی، این اقدامات را توجیه‌پذیر می‌دانند و به سادگی از کنار این اشتباه تاریخی می‌گذرند.

باور به اینکه ماشین‌آلات موجب بیکاری می‌شوند، زمانی که با هرگونه منطقی سنجیده شود، به نتایجی عجیب و غریب منجر خواهد شد. نه تنها هر پیشرفت تکنولوژیکی امروزی می‌تواند به بیکاری بینجامد، بلکه انسان نخستین نیز از همان آغاز تلاش برای رهایی از زحمات بیهوده، گام در مسیر این پدیده گذاشته‌است.

برای آنکه به گذشته‌ای دورتر نرویم، بیایید نگاهی بیندازیم به کتاب مشهور “ثروت ملل” اثر آدام اسمیت که در سال ۱۷۷۶ منتشر شد. فصل نخست این کتاب ارزشمند، به موضوع “تقسیم کار” اختصاص یافته‌است. در همان صفحات ابتدایی این فصل، نویسنده با مثالی جالب توجه، به ما نشان می‌دهد که یک کارگر عادی و بی‌تجربه، بدون بهره‌گیری از ابزار و ماشین‌آلات مخصوص ساخت سوزن، به سختی می‌تواند حتی یک سوزن در روز تولید کند. در حالی که همان فرد، با استفاده از این ابزارها، قادر خواهد بود تا ۴۸۰۰ سوزن در روز بسازد. بنابراین، در زمان آدام اسمیت، ماشین‌آلات به جای یک کارگر، توانایی ایجاد فرصت شغلی برای ۲۴۰ تا ۴۸۰۰ کارگر را فراهم می‌آوردند. با توجه به این مثال، می‌توان نتیجه گرفت که اگر ماشین‌آلات صرفاً موجب بیکاری افراد می‌شدند، امروزه در صنعت ساخت سوزن با نرخ بیکاری ۹۹.۹۸ درصدی مواجه بودیم. آیا می‌توان تصور کرد که شرایط بدتر از این نیز می‌شد؟

می‌توانست اوضاع وخیم‌تر از این نیز باشد، زیرا انقلاب صنعتی هنوز در ابتدای راه خود قرار داشت. برای درک بهتر عمق تحولات و چالش‌های این دوره، بیایید نگاهی به صنعت جوراب‌بافی بیندازیم. با معرفی دستگاه‌های جدید جوراب‌بافی، واکنش شدید کارگران دستی را برانگیخت که در قالب شورش‌هایی گسترده خود را نشان داد. در این شورش‌ها، بیش از هزار کارگر با تخریب دستگاه‌ها، آتش‌زدن کارگاه‌ها و تهدید مخترعان، مخالفت خود را اعلام کردند. بسیاری از مخترعان مجبور به فرار شدند تا جان خود را نجات دهند. برای برقراری نظم و آرامش، ناچار به مداخله نیروهای نظامی شدند و سرکوبگرانه با رهبران شورش‌ها برخورد شد.

نگاه کوتاه‌بینانه شورشیان

باید به خاطر داشت که شورشیان در آن زمان، با توجه به درک محدود خود از آینده، مخالفتی منطقی با ماشین‌آلات داشتند. ویلیام فلکین، تاریخ‌نگار صنعت جوراب‌بافی، در کتابی که در سال ۱۸۶۷ منتشر کرد، مدعی شد که حدود ۵۰ هزار بافنده جوراب انگلیسی به همراه خانواده‌هایشان، به مدت چهل سال پس از معرفی ماشین‌های جوراب‌بافی، در شرایط بسیار سختی به سر بردند و از گرسنگی و فلاکت رنج بردند. اگرچه این ادعا ممکن است اغراق‌آمیز به نظر برسد، اما نشان می‌دهد که معرفی تکنولوژی جدید، تأثیرات اجتماعی و اقتصادی قابل توجهی بر زندگی مردم داشته‌است.

با این حال، باور شورشیان مبنی بر اینکه ماشین‌آلات همواره منجر به بیکاری می‌شوند، کاملاً نادرست بود. چراکه تا پایان قرن نوزدهم، صنعت جوراب‌بافی به جای کاهش نیروی کار، شاهد افزایش چشمگیر تعداد کارگران خود بود. به عبارت دیگر، به ازای هر کارگری که در ابتدای قرن در این صنعت مشغول به کار بود، در پایان قرن، حداقل صد نفر دیگر به کار گرفته شدند.

در سال ۱۷۶۰، ریچارد آرکرایت (Richard Arkwright) ماشین ریسندگی پنبه را اختراع کرد. در آن زمان، تخمین زده می‌شد که حدود ۵۲۰۰ نفر در انگلستان به عنوان ریسنده با استفاده از چرخ‌های دستی مشغول به کار باشند و ۲۷۰۰ نفر نیز به عنوان بافنده فعالیت کنند. به عبارت دیگر، حدود ۷۹۰۰ نفر در صنعت نساجی پنبه مشغول بودند. معرفی اختراع آرکرایت با مخالفت شدید کارگران روبرو شد که معتقد بودند این اختراع تهدیدی جدی برای معیشت آن‌هاست. این مخالفت‌ها به حدی شدت گرفت که سرکوب آن‌ها نیازمند استفاده از زور بود. با این حال، تنها ۲۷ سال بعد، در سال ۱۷۸۷، یک تحقیق پارلمانی نشان داد که تعداد افرادی که در صنعت ریسندگی و بافت پنبه مشغول به کار هستند، به طرز چشمگیری به ۳۲۰ هزار نفر افزایش یافته‌است. این بدان معناست که تعداد شاغلان در این صنعت بیش از ۴۴۰۰ درصد رشد داشته‌است.

اگر خواننده‌ای کتابی چون “تغییرات اقتصادی” اخیر اثر دیوید آ. ولز، منتشر شده در سال ۱۸۸۹ را مطالعه کند، متون بسیاری خواهد یافت که به جز ذکر تاریخ‌ها و ارقام دقیق، به راحتی می‌توانست توسط مخالفان تکنولوژی عصر حاضر ما نگاشته شده باشد. اجازه دهید چند نمونه از این ادعا را ذکر کنم:

در طول دهه ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۰، حجم تجارت دریایی بریتانیا به طرز چشمگیری افزایش یافت و تنها در بخش واردات و صادرات خارجی، حدود ۲۲ میلیون تن رشد را تجربه کرد. با این حال، در کمال تعجب، تعداد نیروی کار مشغول در این حجم عظیم از فعالیت تجاری، در سال ۱۸۸۰ نسبت به سال ۱۸۷۰ حدود ۳۰۰۰ نفر کاهش یافت. چه عاملی باعث چنین تغییری شد؟ معرفی فناوری‌های نوین همچون جرثقیل‌های بخار، آسانسورهای غلات در اسکله‌ها و بندرها و بهره‌گیری گسترده از نیروی بخار، این تحول شگفت‌انگیز را رقم زد.

دیوید آ. ولز

در سال ۱۸۷۳، فولاد بسمر در انگلستان، کشوری که از حمایت‌های تعرفه ای برخوردار نبود، با قیمتی معادل ۸۰ دلار به ازای هر تن به فروش می‌رسید. اما تا سال ۱۸۸۶، این فولاد با قیمتی کمتر از ۲۰ دلار به ازای هر تن، به صورت سودآور تولید و عرضه می‌گردید. در این بازه زمانی کوتاه، ظرفیت تولید سالانه هر کوره بسمر چهار برابر شد، آن هم بدون افزایش و حتی با کاهش نیروی کار مورد نیاز.

دیوید آ. ولز

در سال ۱۸۸۷، اداره آمار برلین قدرت کل موتورهای بخار فعال در جهان را معادل ۲۰۰ میلیون اسب برآورد کرد. این عدد به معنای آن است که انرژی تولیدی توسط این موتورها، معادل نیروی کار همزمان یک میلیارد انسان است؛ رقمی که حداقل سه برابر جمعیت کارگر کل کره زمین در آن زمان بوده‌است.

دیوید آ. ولز

می‌توان تصور کرد که با در نظر گرفتن این آمار اخیر، آقای ولز لحظه‌ای مکث کرده و به این پرسش اندیشیده باشد که در دنیایی که ماشین‌آلات تا این حد کارآمد شده‌اند، چه نیازی به نیروی کار انسانی وجود دارد. با این حال، او با نگاهی بدبینانه و محدود، به این نتیجه رسید که “در چنین شرایطی، تولید بیش از حد صنعتی ممکن است به یک مشکل دائمی تبدیل شود.”

تکنوکرات‌ها و تکرار خطاهای گذشته

در بحران اقتصادی سال ۱۹۳۲، یک بار دیگر انگشت اتهام به سوی ماشین‌آلات نشانه رفت و آن‌ها را عامل اصلی بیکاری معرفی کردند. در آن دوره، گروهی به نام تکنوکرات‌ها با طرح نظریه‌های خود، بر شعله‌های این ادعا افزودند. گرچه پرداختن به جزئیات اعداد و ارقام ارائه شده توسط این گروه و اصلاح آن‌ها به منظور ارائه تصویر دقیق‌تری از واقعیت، خارج از حوصله این بحث است، اما می‌توان گفت که این گروه به طور کامل به این خطای قدیمی بازگشت که ماشین‌آلات به طور مداوم جایگزین نیروی کار انسانی می‌شوند. نکته قابل توجه اینجاست که تکنوکرات‌ها این ایده کهنه را به عنوان یک کشف جدید و انقلابی ارائه دادند. این رویداد، بار دیگر صحت گفته سانتایانا (George Santayana) را تأیید می‌کند که می‌گوید: “کسانی که گذشته را فراموش می‌کنند، محکوم به تکرار آن هستند.”

در نهایت، نظریه‌های تکنوکرات‌ها با استقبال سردی روبرو شد و به فراموشی سپرده شد. اما ایده‌های بنیادین نهفته در این نظریات، که پیش از ظهور تکنوکرات‌ها نیز وجود داشت، همچنان پا برجا ماند. این ایده‌ها در قوانین دست‌وپاگیر و روش‌های غیرضروری که اتحادیه‌های کارگری وضع کرده‌اند، به وضوح قابل مشاهده است. این قوانین و روش‌ها، به دلیل سوءتفاهم عمومی در مورد ماهیت کار و تولید، نه تنها تحمل می‌شوند بلکه حتی مورد تأیید نیز قرار می‌گیرند.

کوروین ادواردز، در شهادت خود در کمیته اقتصادی ملی موقت (TNEC) در مارس 1941، به نمایندگی از وزارت دادگستری ایالات متحده، به مثال‌های متعددی از اعمال محدودیت‌های غیرضروری توسط اتحادیه‌های کارگری اشاره کرد.

به عنوان مثال، اتحادیه برق شهر نیویورک از نصب تجهیزات برقی ساخته شده در خارج از این ایالت خودداری می‌کرد، مگر آنکه تجهیزات در محل کار کاملاً باز شده و مجدداً مونتاژ می‌شد. در هیوستون، تگزاس، لوله‌کش‌ها و اتحادیه مربوطه توافق کرده بودند که لوله‌های پیش‌ساخته تنها در صورتی نصب می‌شوند که رزوه انتهای لوله قطع شده و در محل کار رزوه جدیدی بریده شود. شاخه‌های مختلف اتحادیه نقاشان نیز محدودیت‌هایی را برای استفاده از دستگاه‌های اسپری رنگ اعمال کرده بودند، محدودیت‌هایی که اغلب به منظور کاهش سرعت کار و افزایش نیاز به نیروی کار انجام می‌شد.

علاوه بر این، یک شاخه از اتحادیه رانندگان کامیون، الزام می‌کرد که هر کامیونی که وارد منطقه شهری نیویورک می‌شد، علاوه بر راننده اصلی، یک راننده محلی نیز داشته باشد. در بسیاری از شهرها، اتحادیه برق نیز مقرر کرده بود که در صورت استفاده از هرگونه نور یا نیروی موقت در یک پروژه ساختمانی، باید یک برقکار تمام‌وقت برای تعمیر و نگهداری استخدام شود، حتی اگر نیازی به انجام هیچ‌گونه کار برقی دیگری نباشد. به گفته ادواردز، این قانون اغلب به معنای استخدام فردی بود که روز خود را به بیکاری گذرانده و تنها وظیفه او روشن و خاموش کردن برق در ابتدای و انتهای روز بود.

می‌توان مثال‌های متعددی از این دست شیوه‌های کار ساختگی را در صنایع مختلف یافت. در صنعت راه‌آهن، اتحادیه‌ها اصرار می‌ورزند که در لوکوموتیوهایی که به آتش‌بان نیازی ندارند نیز، این شغل محفوظ بماند. در تئاتر نیز، اتحادیه‌ها بر استخدام کارگران صحنه حتی در نمایش‌هایی که تغییر صحنه‌ای ندارند، پافشاری می‌کنند. همچنین، اتحادیه نوازندگان، بر استخدام نوازندگان اضافی یا حتی ارکسترهای کامل در اجراهایی که تنها به پخش موسیقی از صفحات گرامافون نیاز دارند، اصرار می‌ورزند.

تا سال ۱۹۶۱، هیچ نشانه‌ای مبنی بر رفع این سوءتفاهم مشاهده نمی‌شد. نه تنها رهبران اتحادیه‌ها، بلکه مقامات دولتی نیز با جدیت، “اتوماسیون” را به عنوان یکی از دلایل اصلی بیکاری معرفی می‌کردند. به عبارت دیگر، “اتوماسیون” به عنوان یک پدیده نوظهور و عامل اصلی مشکلات اقتصادی تلقی می‌شد. در حالی که در واقع، اتوماسیون چیزی جز ادامه روند پیشرفت تکنولوژیکی و تلاش برای افزایش بهره‌وری نبود.

می‌توان با ارائه مجموعه‌ای از داده‌ها و ارقام، به وضوح نشان داد که نگرانی‌های بی‌مورد و بی‌اساس مخالفان تکنولوژی در گذشته تا چه اندازه اشتباه بوده‌است. اما صرف ارائه این آمار و ارقام کافی نیست. برای درک کامل این موضوع، باید به طور دقیق بررسی کنیم که چرا این نگرانی‌ها در ابتدا شکل گرفت و چرا به مرور زمان بی‌اعتبار شد. به عبارت دیگر، باید به دنبال یافتن دلایل منطقی باشیم که نشان دهد چرا معرفی ماشین‌آلات و سایر فناوری‌های افزایش دهنده بهره‌وری، نتایج مثبتی در پی داشته‌است. در غیر این صورت، مخالفان تکنولوژی همچنان می‌توانند ادعا کنند که شرایط کنونی با گذشته کاملاً متفاوت است و به همین دلیل، نمی‌توان از تجربیات گذشته برای پیش‌بینی آینده استفاده کرد. آن‌ها ممکن است بگویند: “شاید در گذشته، معرفی ماشین‌آلات به ایجاد اشتغال کمک کرده باشد؛ اما امروزه اوضاع کاملاً تغییر کرده‌است و استفاده از فناوری‌های جدید تنها به افزایش بیکاری منجر می‌شود.”

اگر ادعای مخالفان تکنولوژی مبنی بر اینکه معرفی ماشین‌آلات به طور مداوم منجر به افزایش بیکاری و فلاکت می‌شود، صحیح بود، این نتیجه‌گیری پیامدهای بسیار گسترده و انقلابی به همراه داشت. نه تنها باید تمام پیشرفت‌های تکنولوژیکی آینده را محکوم می‌کردیم، بلکه باید به تمام پیشرفت‌های تکنولوژیکی گذشته نیز با دیده تردید می‌نگریستیم. در واقع، این باور به معنای رد کردن کل مفهوم تمدن و پیشرفت بشری بود.

هر روز، هر یک از ما به طور فردی تلاش می‌کنیم تا با استفاده از ابزارها و روش‌های جدید، کارها را با صرف انرژی کمتر انجام دهیم. کارفرمایان نیز به دنبال راه‌هایی برای افزایش بهره‌وری و کاهش هزینه‌ها هستند. حتی کارگران ماهر نیز به دنبال روش‌هایی برای بهبود عملکرد خود و کاهش زمان مورد نیاز برای انجام وظایف محوله هستند. اگر مخالفان تکنولوژی در باور خود ثابت‌قدم بودند، باید تمام این تلاش‌ها را بی‌ثمر و حتی مضر می‌دانستند.

به عنوان مثال، چرا باید از قطار برای حمل بار از نیویورک به شیکاگو استفاده کنیم، در حالی که می‌توانیم تعداد زیادی کارگر را استخدام کرده و از آن‌ها بخواهیم که این بار را به صورت دستی حمل کنند؟ این پرسش به وضوح نشان می‌دهد که منطق مخالفان تکنولوژی تا چه اندازه پوچ و بی‌معنی است.

مثالی در این مورد

نظریه‌هایی که به اندازه این ادعا فاقد منطق هستند، اغلب آسیب‌های جدی‌تری وارد می‌کنند؛ زیرا به ظاهر منطقی به نظر می‌رسند. برای درک بهتر این موضوع، بیایید به بررسی دقیق فرآیند معرفی فناوری‌های جدید و ماشین‌آلاتی بپردازیم که به منظور کاهش نیروی کار مورد استفاده قرار می‌گیرند. هرچند جزئیات این فرآیند در صنایع و دوره‌های زمانی مختلف متفاوت است، اما می‌توانیم با بررسی یک مثال کلی، به درک بهتری از آن دست یابیم.

فرض کنید تولیدکننده‌ای از وجود دستگاهی آگاه می‌شود که قادر است کت‌های مردانه و زنانه را با استفاده از نیمی از نیروی کار معمول تولید کند. این تولیدکننده با نصب این دستگاه‌ها، نیروی کار خود را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهد.

در نگاه اول، به نظر می‌رسد که جایگزینی نیروی کار با ماشین‌آلات، منجر به کاهش فرصت‌های شغلی می‌شود. اما باید توجه داشت که برای ساخت این ماشین‌آلات نیز به نیروی کار نیاز است. بنابراین، در ابتدا، ایجاد این ماشین‌ها باعث ایجاد مشاغلی می‌شود که پیش از آن وجود نداشتند. با این حال، تولیدکننده تنها زمانی اقدام به خرید این ماشین‌آلات می‌کند که یا بتواند با استفاده از آن‌ها، کت‌های باکیفیت‌تری تولید کند و یا هزینه تولید را کاهش دهد. اگر فرض کنیم که هدف تولیدکننده کاهش هزینه‌ها بوده‌است، می‌توانیم نتیجه بگیریم که نیروی کار مورد نیاز برای ساخت ماشین‌آلات، کمتر از نیروی کاری است که تولیدکننده قصد دارد در بلندمدت از آن صرف‌نظر کند. در غیر این صورت، این سرمایه‌گذاری از نظر اقتصادی توجیه‌پذیر نخواهد بود.

بنابراین، با توجه به مطالب گفته شده، همچنان می‌توان گفت که معرفی ماشین‌آلات به طور کلی منجر به کاهش فرصت‌های شغلی می‌شود. با این حال، باید در نظر داشت که در کوتاه‌مدت، ممکن است شاهد افزایش موقتی در میزان اشتغال باشیم. دلیل این امر آن است که تولید و نصب این ماشین‌آلات خود به نیروی کار نیاز دارد. اما در بلندمدت، زمانی که ماشین‌ها به طور کامل جایگزین نیروی کار شوند، شاهد کاهش قابل توجهی در تعداد مشاغل خواهیم بود. معمولاً چندین سال طول می‌کشد تا هزینه‌های اولیه سرمایه‌گذاری برای خرید و نصب ماشین‌آلات جبران شود و تولیدکننده به سوددهی برسد.

پس از آنکه ماشین تولیدی به اندازه‌ای محصولات تولید کند که هزینه ساخت خود را جبران کند، تولیدکننده لباس سود بیشتری نسبت به گذشته کسب خواهد کرد. (فرض بر این است که قیمت محصولات وی همانند رقبا بوده و تلاش خاصی برای کاهش قیمت انجام نمی‌دهد.) در این مرحله ممکن است به نظر برسد که از نظر اشتغال ضرر خالصی متحمل شده‌ایم، چراکه تنها تولیدکننده (یا سرمایه‌گذار) از این سود اضافی بهره‌مند شده‌است. اما این سودهای اضافی در واقع منشأ ایجاد مزایای اجتماعی آتی هستند. تولیدکننده معمولاً از این سودها به یکی از سه روش زیر استفاده می‌کند، یا ترکیبی از آن‌ها: (1) گسترش فعالیت‌های خود با خرید ماشین‌آلات جدید برای تولید بیشتر؛ (2) سرمایه‌گذاری در صنایع دیگر؛ (3) افزایش مصرف شخصی. هر یک از این سه مسیر منجر به افزایش اشتغال در بخش‌های مختلف اقتصاد می‌شود.

به عبارت دیگر، با بهره‌مندی از افزایش بهره‌وری تولید، تولیدکننده به سودهای جدیدی دست می‌یابد که پیش از این وجود نداشت. هر ریالی که او از پرداخت دستمزد به کارگران قبلی صرفه‌جویی می‌کند، اکنون باید صرف پرداخت به کارگران سازنده ماشین‌آلات جدید، کارگران صنایع دیگر، خرید کالاهای لوکس یا سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف اقتصاد شود. بنابراین، حتی اگر تولیدکننده تنها به فکر افزایش ثروت شخصی خود نباشد و درآمد اضافی خود را صرف مصرف کند، به طور غیرمستقیم به ایجاد اشتغال در بخش‌های دیگر اقتصاد کمک می‌کند.

اما این روند به همین‌جا ختم نمی‌شود. اگر این تولیدکننده با بهره‌گیری از فناوری جدید، به مزیت رقابتی قابل توجهی دست یابد، یا باید بر رقبا غلبه کرده و سهم بازار آن‌ها را تصاحب کند یا رقبا نیز برای حفظ جایگاه خود در بازار، مجبور به سرمایه‌گذاری در فناوری‌های مشابه خواهند شد. در هر دو حالت، تقاضا برای تولید ماشین‌آلات جدید افزایش می‌یابد و در نتیجه، فرصت‌های شغلی بیشتری در این بخش ایجاد می‌شود. با این حال، رقابت فشرده‌تر باعث کاهش قیمت محصولات خواهد شد. به عبارت دیگر، مصرف‌کنندگان از کاهش قیمت‌ها بهره‌مند خواهند شد و سود تولیدکنندگانی که به فناوری جدید مجهز شده‌اند، کاهش می‌یابد. در این شرایط، تولیدکنندگانی که همچنان از روش‌های سنتی تولید استفاده می‌کنند، ممکن است با کاهش سود یا حتی زیان مواجه شوند. به طور خلاصه، در این فرآیند، بخش قابل توجهی از مزایای حاصل از افزایش بهره‌وری به صورت کاهش قیمت به دست مصرف‌کنندگان خواهد رسید.

اما کاهش قیمت کت‌ها باعث افزایش تقاضا خواهد شد. به عبارت دیگر، با ارزان‌تر شدن کت‌ها، افراد بیشتری تمایل به خرید آن‌ها خواهند داشت. در نتیجه، حتی اگر برای تولید همان تعداد کت قبلی به نیروی کار کمتری نیاز باشد، اما با توجه به افزایش تقاضا، تعداد کت‌های تولیدی نیز افزایش می‌یابد. اگر تقاضا برای کت‌ها به تغییرات قیمت حساس باشد (که اقتصاددانان آن را “انعطاف‌پذیر” می‌نامند)، کاهش قیمت می‌تواند منجر به افزایش کل درآمد حاصل از فروش کت‌ها شود. در این صورت، ممکن است حتی تعداد افرادی که در صنعت تولید کت مشغول به کار هستند، نسبت به قبل از معرفی ماشین‌آلات جدید افزایش یابد. این پدیده در گذشته برای کالاهایی مانند جوراب و سایر منسوجات نیز مشاهده شده‌است.

اما ایجاد اشتغال جدید لزوماً به افزایش تقاضا برای محصول مورد نظر وابسته نیست. فرض کنید که با کاهش چشمگیر قیمت کت‌ها، مثلاً از 75 دلار به 50 دلار، میزان فروش کت‌ها تغییری نکند. در این حالت، اگرچه مصرف‌کنندگان همان مقدار کت را خریداری می‌کنند، اما هر فرد 25 دلار اضافی در اختیار دارد که پیش از این آن را هزینه نمی‌کرده‌است. این مبلغ اضافی به طور قطع در بخش‌های دیگر اقتصاد هزینه خواهد شد و در نتیجه، منجر به ایجاد اشتغال در سایر صنایع می‌شود.

به طور خلاصه، با توجه به تحلیل‌های انجام شده، می‌توان نتیجه گرفت که به طور کلی، ماشین‌آلات، پیشرفت‌های تکنولوژیکی و افزایش بهره‌وری، منجر به بیکاری گسترده و دائمی نیروی کار نخواهند شد.

سپاسگزاریم که با هامیا ژورنال همراه بودید.

“از کتاب اقتصاد در یک درس، اثری از هنری هازلیت.
چاپ نخست این اثر ارزشمند در سال 1946 توسط انتشارات هارپر و برادران صورت پذیرفته است.”

امتیاز دهید!
1 / 5

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا